دیدار کیانمهرو دوست جونش فاطمه خانوم
امروز یکی از بهترین روزای من بود اخه دوست عزیزم مرضیه جون به همراه همسرش و دختر گلش اومدن خونمون و مارو خوشحال کردن وای که چه روز خوبی بود . وقتی فاطمه جون اومد خونمون شما خواب بودی منم گفتم حیفه دوست جونت بیاد دیدنت ولی تو خواب باشی خلاصه که بیدارت کردم و اوردمت تا باهم بازی کنید اما شما خیلی سرحال نبودی خیلی بی حال بودی حق میدم مریض بودی و بی حال . وقتی گذاشتمت کنار فاطمه همچنان قشنگ به هم نگاه میکردین و لبخن د میزدین که انگار داشتین احوال پرسی به سبک خودتون میکردین خلاصه که خیلی دوتاییتون اروم و خوب بودین خداروشکر منم با مرضیه جون کلی حرف داشتیم که به هم زدیم بابا جون و سعید اقا هم خیلی زود باهم دوست شدن فقط حیف که ...
نویسنده :
مامان منیره
20:50