دیدار کیانمهرو دوست جونش فاطمه خانوم
امروز یکی از بهترین روزای من بود اخه دوست عزیزم مرضیه جون به همراه همسرش و دختر گلش اومدن خونمون و مارو خوشحال کردن وای که چه روز خوبی بود .
وقتی فاطمه جون اومد خونمون شما خواب بودی منم گفتم حیفه دوست جونت بیاد دیدنت ولی تو خواب باشی خلاصه که بیدارت کردم و اوردمت تا باهم بازی کنید اما شما خیلی سرحال نبودی خیلی بی حال بودی حق میدم مریض بودی و بی حال .
وقتی گذاشتمت کنار فاطمه همچنان قشنگ به هم نگاه میکردین و لبخند میزدین که انگار داشتین احوال پرسی به سبک خودتون میکردین خلاصه که خیلی دوتاییتون اروم و خوب بودین خداروشکر
منم با مرضیه جون کلی حرف داشتیم که به هم زدیم بابا جون و سعید اقا هم خیلی زود باهم دوست شدن فقط حیف که زیاد نموندن خونمون ولی خیلی خوش گذشت .
دست خاله مرضیه عزیز درد نکنه زحمت کشیدن و برامون یک کیک خو.شکل و لباس خوشکل برا شما اوردن از اینجا دوباره ازشون تشکر میکنیم .
خاله جون اینم از طرف کیانمهر به شماو فاطمه
وای که چقدر این فاطمه خوشکل بود خدا حفظش کنه من که عاشقش شدم.
فکر میکنم دراینده خیلی دوستای خوبی باشن با هم دیگه انشالله.
فاطمه و کیانمهر 2دوست خوب
اینم کیانمهر بی حال ما
اینم هدیه های خاله مرضیه جون دستشون درد نکنه