کیانمهرکیانمهر، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

ثبت خاطرات

سیسمونی کیانمهر با تاخیر

از اونجای که ما قرار بود از تک تک سیسمونی کیانمهر هفته اخر عکس بگیریم اما پسر گم خیلی عجه برا دنیا اومدن داشت نتونستم عکس بگیرم. این عکس ها هم بعد از به دنیا اومدنت هست فقط به عنوان یادگاری بقیشو موقع مهمونی دهم جمع کردم ببخشید. لوازم بهداشتی و شیشه پستونک سرویس رخت خواب  وکلی چیزای دیگه عکس نگرفتم ببخشید عزیزم ولی در عوض فیلماش هست عزیزم ...
15 ارديبهشت 1392

اولین بیرون3نفره

بلاخره بعداز بیرون رفتنای دست جمعی جمعه شب 3نفری رفتیم بیرون و خیلی خوش گذشت اول رفتیم کمپ بابا قدرت روبه روی خونمون خیلی جای خوب و قشنگی بود  ولی چون محوطه باز بود و باد هم میومد زود اومدیم خونه اژانس گرفتیم رفتیم شام بیرون   خیلی خوش گذشت وقتی رفتیم رستوران و نشستیم تا غذا سفارش بدیم گارسون  گفت  چه بچه نازی دارین چرا هوای به این خوبی کلاه سرش کردین  می خواستم بگم اگه پسرم سرما بخوره مریض بشه  شما میای نگهش داری؟ولی خودمو کنترل کردم و بهش گفتم مرسی.نه این که خشن باشم ها نه من خیلی به فکرتم و دوست ندارم پسرم مریض بشه .خلاصه که خیلی خوش گذشت و خوب بود.ولی یک جاش بد بود این که دوربین رو بردیم که عکس بنداز...
8 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

هوراااااااااااااااااااااااااا عکس های جدید کیانمهر اماده شد این عکس های خوشکلت توسط خاله منصوره عزیز گرفته شد دست خاله منصوره درد نکنه  اینم از طرف کیان به خاله منصوره روز پنجشنبه بعد اظهر با خاله ها گرفتیم که خیلی هم خوش گذشت  اینا عکسهای بدون فتوشاپه عکس ها در ادامه مطلب   ...
5 ارديبهشت 1392

هورااااااااااااااااااااا کیان در نی نی منتخب نی نی سایت

امروز عکستو داخل کودک من سیو کردم شب که اومدم نت با بابایی بهش گفتم امروز عکس کیان رو هنوز اینو گفنم دیدم عکست نی نی منتخب شده به همراه دوستات فراهین و ویهان و ارتین عزیز   
3 ارديبهشت 1392

اولین تجربه حمام 2نفره

عزیزم برای اولین بار روز شنبه31/1/92بردمت حموم خونه خاله مریم. اینقدر گریه کردی که نگو ولی من باهات صحبت میکردم که اروم بشی ولی فایده نداشت و فقط گریه کردی  خیلی به من خوش گذشت اخه پسرمو عشقمو برای اولین بار بردم حمام کردم بعدشم خوب خشکت کردم و دادم خاله مریم کنار بخاری لباس تنت کرد بعدشم تخت خوابیدی عشقم  عزیزم دوست دارم بوس ...
3 ارديبهشت 1392

2ماهگی پسرم

امرور1392/1/10پسرم ماشالله2ماهه شده.قربون پسرم برم که روز به روز داره بزرگ میشه. امروز رفتیم مرکز بهداشت برای قدووزن ماشاله پسرم5200شده بودی اینقدر باباباجون و مامانی ذوق زدیم که نگو.بعداز اون واکسنتو زدیم فقط یکم گریه کردی بعداز اون دیگه گریه نکردی قربونت برم که صبوری شب هم اصلا اذیت نکردی فقط یکم سرشب ناه میکردیوتا صبح بالا سرت بودم که تبت بالا نره عشقم. 3روز بعد هم مامانی زحمت کشیدن شمارو بردن حمام   کارایی که در2ماهگی یاد گرفتی: عروسکاتو که می بینی ذوق میزنی و دست وپا میزنی دستاتو مشت میکنی تا چشاتو بمالونی ولی هنوز خوب تعادل نداری اغو میگی و صدا از خودت در میاری و ذوق میزنی بعدش یک دفعه سرفه میکنی ادامه مطلب&nbs...
21 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثبت خاطرات می باشد