6ماهگی و واکسن کیانمهر
از اونجایی که بابا جونت برای یک قرار داد رفته شهرستان واکسن 6ماهگیتو بدون بابا جون با مامان جون رفتیم زدیم.
صبح روز شنبه به اتفاق مامانی رفتیم بهداشت برای کنترل قد و وزن و زدن واکسن
بعد از اینکه خانوم بهداشت وزنت کرد اصلا از وزنت راضی نبود و منو خیلی دعوا کرد منم بهش گفتم شما مریض شده بودی و دلیلش سرماخوردگیه اخیر بوده بهم گفت خیلی باید بهت برسم.
بعد از اون واکسنتو زد و یک جیغ بنفش کشیدی که اصلا تا حالا ازت همچین گریه ای ندیده بودم الهی بگردم خیلی درداشت حتما.
بعد از اون اومدیم خونه مامانی خدارو شکر تب نکردی و یک هفت ای رو اونجا بودیم که خیلی هم خوش گذشت.
برات جشن 6ماهگی گرفتیم من می خواستم برم برات کیک بخرم که با مخالفت جمع مواجه شدم و همشون گفتم نهههههههههههه ما کیک شربتی می خوایم .
خلاصه که دست به کار شدم و یک کیک شربتی خوشمزه درست کردم و با خاله جونیا یک جشن خانوادگی گرفتیم برات عزیزم انشاله60سالگیتو نوهات برات جشن بگیرن .
وزنت7400و قدت هم 67بود.
بازم خدارو شکر سالمی مهم سالم بودن و نرمال بودنه وزنته عزیزم.
اینجا با خاله منصوره گذاشتیمت تو چادر تابت دادیم تا بخوابی مامانی هم پاهاتو بسته بود
اینم کیک نیم سالگی که خدم پختم برا پسر نازممممممممم فقط جای بابای خالی بود