کیانمهرکیانمهر، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

ثبت خاطرات

ای خرابکاررررررررر

امروز وقتی  تو روروئک گذاشتمت با سرعت رفتی سر وقت بلند گو ها و یکیش رو انداختیییییییییی اخه من  از دستت چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اینم مدرک جرمت         ...
8 شهريور 1392

کتاب داستان و شعر

چند روز پیش بابایی برات یک کتاب قصه و شعر خرید  دست باباجون دردنکنه  وقتی برات قصه هاشو می خونم ساکت میشی و نگاه میکنی به کتاب و گوش میدی قربون پسر نازممممممممم ...
2 شهريور 1392

6ماهگی و واکسن کیانمهر

از اونجایی که بابا جونت برای یک قرار داد رفته شهرستان واکسن 6ماهگیتو بدون بابا جون با مامان جون رفتیم زدیم. صبح روز شنبه به اتفاق مامانی رفتیم بهداشت برای کنترل قد و وزن و زدن واکسن بعد از اینکه خانوم بهداشت وزنت کرد اصلا از وزنت راضی نبود و منو خیلی دعوا کرد منم بهش گفتم شما مریض شده بودی و دلیلش سرماخوردگیه اخیر بوده  بهم گفت خیلی باید بهت برسم. بعد از اون واکسنتو زد و یک جیغ بنفش کشیدی که اصلا تا حالا ازت همچین گریه ای ندیده بودم الهی بگردم خیلی درداشت حتما. بعد از اون اومدیم خونه مامانی خدارو شکر تب نکردی و یک هفت ای رو اونجا بودیم که خیلی هم خوش گذشت . برات جشن 6ماهگی گرفتیم  من می خواستم برم برات کیک بخرم که با ...
24 مرداد 1392

پایان 5ماهگی

کیانمهرم داره وارد 6ماه میشه ماشالله پسرم روز به روز داره بزرگتر میشه و من و بابا جونش 1000بار خدارو شکر میکنیم که یک گل پسر خوب و اروم بهمون داده خدایا شکررررررررررررررر. خیلی لذت بخشه صبح با صدای اواز کیانمهر بیدارمیشیم و میدونم که الان ساعت9صبحه از وقتی به دنیا اومدی شدی ساعت و تقویو خونمون. کامل غلت میزنی و  وقتی خسته میشی دوباره برمیگرردی یا سرتو میزاری رو دستات. صداهای جدید از خودت درمیاریو جدیدا بوووو میگی البته با کلی اب دهن . روروئک سواری رو استاد شدی و بیشتر روسرامیک تسلط داری. یک چیز جدید هم که کشف کردم عاشقققققققققققق تبلیغات شبکه پرشین تون هستی مخصوصا الفی عسلی هنوز داره پخش میشه شما سریع دست و پا میزنی و می خ...
24 مرداد 1392

تولد مامان منیره

8مرداد تولد من و خاله منصوره بود ولی به خاطر این که روز وفات بود نمیتونستیم جشن بگیریم مثل هرسال. بعداز ظهر رفتیم خونه مامانی و اونجا با خاله جونیا یک کیک خوشمزه پختیم  و دور هم فطار کردیم و خوردیم. بعد از این که اومدیم خونه با با جونم زحمت کشید بهمون کادو داد و من و قافل گیر کرد.. مرسی بابا جوننننننننننننن اینم از طرف من و کیانمهر ...
24 مرداد 1392

دیدار کیانمهر با دوست جوناش(انیتا و پریا)

عزیز دلم خیلی خوش شانسی که دارن یکی یکی دخترای کلوپ میاین دیدنت توجهههههههه کن دختراااااا   بس خوش تیپی عسلکمممممممممممممممم  جمعه شب خاله مهناز اومدن خونه ما وتا شنبه ظهر مهمان ما بودن دستشون درد نکنه برای شما یک عروسک خوشکل موزیکال اوردن به همراه یک جعبه شیرینی اوممممممممم خیلی خوشمزه بودن   وخیلی هم خوش گذشت ظهر شنبه هم خاله افسانه به همراه پریا خانوم خشگل  اومدن خونمون  و زحمت کشیدن برامون یک جعبه شکلات خوشمزه اوردن  دست خاله های گل درد نکنهههههههه  اولش با انیتا جور نشدی تا میدیدیش گریه میکردی اونم از گریه های شما گریه  , میکرد ولی بعدش حسابی با هم دوست شدین طوری که وقتی به هم نگاه می...
20 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثبت خاطرات می باشد