کیانمهرکیانمهر، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

ثبت خاطرات

اولین مروارید کیانمهر

14/07/92ساعت9صبح وقتی از خواب بیدار شدی نق نق میکردی منم احساس کردم لثت می خاره دستمو بردم جلو دهنت که دیدم وایییییییییییییییییییییی یک مروارید خوشگل زده بیرون. اینقدر ذوق زدم .سریع زنگ زدم به بابا جونت و خوش خبری دادم و بعدش به خاله منصوره و خاله محبوبه زنگ زدم همه خوشحال بودیم که دندونت در اومده. 18/07/92برات خونه مامانی اش دندونی پختیم و به رسم یاد بود خودم برات گیفت درست کردم و برای هرکی که اش میبردیم بهشون به عنوان یادگاری گیفت میدادیم. 19/07/92هم دومین مروارید خوشگلت بیرون اومد خدارو 1000بار شکر به خاطر این مرواریدای نازت پسر گلم قدر این مرواریدای خوشگلتو بدون و همیشه ازشون خوب مراقبت کن و همیشه مسواک بزن. از همین جا ...
2 آبان 1392

8ماهگی کیانمهرم

خدایا1000بارنه1000000بار شکرت به خاطر این گل پسری که بهم دادی. خدایا نمیدونم چطوری ازت تشکر کنم8ماه از بهترین روزهام رو باهات گذروندم این 8ماه از بهترین روزای عمرم بوده. 8ماهگیتو با خاله جونا و مامانی جشن گرفتیم و خیلی خوش گذشت. کیک و لازانیا پختیم و خوش گذروندیم.   ژست چهاردست و پا میگیری ولی جلو نمیری مامانی رو میشناسی و تا مامانی چادر سرش میکنه دستو پا میزنی که بغلت کنه ببرتت بیرون. امیر رضا رو هم خیلی دوست داری وقتی خوابی تا امیر میاد حرف میزنه بیدار میشی و میخندی اخه عشقم من میشه بخورمتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت ؟   عکسها در ادامه مطلب   ...
10 مهر 1392

قرار با انیتا

امروز با انیتا و مامانش فریبا جون قرار گذاشتیم پارک ملت و شما برای اولین بار سوار مترو شدی. من و فریبا جون برا ی اولین بار از نزدیک همو دیدیم   خیلی خانوم خوبی بود همچنین دختر گلش و عروس ایندمم انیتا جون. خیلی روز خوبی بود خیلی خوش گذشت و باهم کلی حرف زدیم . شما دوتا هم باهم بازی کردین وما ازتون  عکس انداختیم   ولی  شما زود خوابت گرفت و خوابیدی و انیتا هم تنها بازی میکرد تا شما بیدار شدی انیتا خوابید و منو فریبا جون یک روز خوبی رو کنار شما جوجوها داشتیم و .   عکسها در ادامه مطلب(بقیه عکسها دست فریبا جونه که برام میفرستن و میزارم)     من لباسا و جوراباتو دراورده بودم عزیم اینم عرو...
6 مهر 1392

7 ماهگیت مبارک عشقم

پسرم عزیزم 7ماهه شدی عشقم روز به روز بزرگتر و اقاتروو شیرینتر داری میشی  خدارو شکر به خاطر این روزای خوب. باورم نمیشه 7ماه کنار همیم و بهترین لحظه های سخت اما شیرین رو کنار  هم داشتیم  با خندهای شیرینت خستگی تمام مدت رو ز از تنم بیرون میره عشقم.  بازم خدارو شکر. عکسهای 7ماهگیت رو بعدا میزارم عزیزمممممممممم.   راستی این ماه باهم تنهاییی رفتیم بهداشت برای کنترل قد و وزن این ماه7900شده بودی قدت هم68بود ماشالهههههههههههههههه به پسرم. عکسها ادامه مطلبببببببببببب عزیزم ببخشید این ماه برات کیک نپختم ولی به جاش این عکس خوشگل رو گذاشتم حالشو ببری      اینم موقعی که می خواس...
17 شهريور 1392

پسر جوجه خور من

جمعه ظهر خاله ها مهمونه ما بودن بعد از اون ما رفتیم خونه مامانی خاله ها و مادر جون هم اومدن و رفتیم بالا پشت بام خونه مامی و جوجه درست کردیمو قلیون کشیدیم  و دور هم خوش گذروندیم. وقتی داشتیم شام می خوردیم یکهو  پریدی استخون جوجه رو برداشتی کردی دهنت همه اونجا ذوق زدن و قربون صدقت می رفتن ای پسر شکمووووووووووو ...
13 شهريور 1392

10مین سالگرد اقا جون

روز شهادت امام جعفر صادق مصادف هست با 10مین سالگرد فوت  اقا جون(بابای من). امرو خونه خاله محبوبه دعوت بودیم و  بعد از خوردن نهار  رفتیم سر خاک اقا جون از برگشت هم اومدیم خونه مامانی و شام برداشتیم رفتیم پارک و خیلی خوش گذشت. توی بهشت رضابا محسن اقا شوهر خاله من رفتی تاب سرسره بازی   از برگشت هم خیلی ناارومی کردی تا رسیدیم خونه ساکت شدی . توی پارک اخر شب هم یکدفعه جیغ زدی و  گریه کردی که همه نگران شدن  اینقدر گریه کردی که نفس نفس میزدی اخه چرااااااااااااااااااااااااااا؟   عکسها در ادامه مطلب اینجا خونه خاله محبوبه اینم امیر رضا پسر خالت سارا و سحر دختر خاله های من اینجا هم بهشت ...
13 شهريور 1392

به مناسبت روز پدر

تقدیم به بهترین پدر و همسر دنیا هزاران شاخه گل را با تمام وجود تقدیم تو میکنیم و به خاطر تمام خوبیهایت بر دستانت بوسه میزنیم و این روز را به همراه کیانمهر عزیزم به تو تبریک میگوییم. اینم از طرف من و کیانمهر ...
8 شهريور 1392

3ماهگی کیانمهر عزیزم

عشق من امروز 3ماهه شدی روز به روز داری بزرگتر و شیرین تر میشی عزیزم . پسر عزیزم نمیدونم این حس زیبای مادر شدن رو برات چطوری توصیف کنم  امابه جرات میتونم بگم که  با اومدنت معنیای زیبایی به زندگیمون دادی.منو بابا جون خیلی دوست داریم عزیزم. 3ماهگیت مبارک پسر گلم . اینم کیک 3ماهگی پسرم که دیشب با بابا جون و پسرم جشن گرفتیم الهی فدات بشم که همش دوست داری بخوابی به زور برا عکس گرفتن بیدار نگهت داشتم. کارایی که انجام میدی: سرشو کامل به اطراف می چرخونه و وقتی من یا بابا جونش راه میریم با چرخش سرش مارو دنبال میکنه. وقتی باهاش حرف میزنیم خیلی خوشکل و ناز شروع میکنه باهامون صحبت کردن وی از نوع اااااااااااااااا وووووووووووو اااااااا...
8 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثبت خاطرات می باشد